جدول جو
جدول جو

معنی پیاده نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

پیاده نهادن(هََ وَ)
زبون داشتن و عاجز انگاشتن. (برهان). حقیر و زبون پنداشتن. (آنندراج). زبون داشتن و اعتنا نکردن. (انجمن آرا) ، طرح دادن:
پیاده نهاده رخش ماه را
فرس طرح کرده بسی شاه را.
نظامی.
فرس بفکند جوش من نیل را
رخ من پیاده نهد پیل را.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پیاده نهادن
زبون داشتن عاجز پنداشتن حقیر انگاشتن، طرح دادن: پیاده نهاده رخش ماهرا فرس طرح کرده بسی شاهرا. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
پیشه کردن. پیشه ساختن. کار و عمل خود قرار دادن: فسق و فجور آغاز کرد و مبذری پیشه نهاد. (سعدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشه نهادن
تصویر پیشه نهادن
پیشه کردن پیشه ساختن: فسق و فجور آغاز کرد و مبذری پیشه نهاد
فرهنگ لغت هوشیار